دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : فاطیما
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت.مورچه دوباره دانه را بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:گاهی یادم میرود که هستی. کاش بیشتر نسیم میوزید....
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .
گاهی اوقات، برای فرار از تمامی کلیشه ها، آنقدر بر خلاف جهت حرکت می کنیم، که خود زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند،
فردا طلوع خواهد کرد،حتی اگر نباشیم!!! تونل ها راست میگویند...راه هست... حتی در دل سنگ!!!
به زور لبخند نزن! بعضی وقت ها باید تا بی نهایت آرامش گریه کرد اون وقته
زمانيکه خاطره هايت از اميدهايت قوي تر شد، پير شدنت شروع مي شود ...
نظرات شما عزیزان: saleh
ساعت8:23---4 خرداد 1392
مرسی گلم عالی بود ولی صفحه وبت زییاد شلوغ شده یکسرس کدادو حذف کن
سلام. وب جالبی داری به ما هم سر بزن
|